من ، تو : ما
یادت هست ؟
تمام شد …
حالا : تو ، او : شما
من هم به سلامت . . .
دفتر یادداشت روزانه دختر :
امروز باهاش بهم زدم بهش گفتم از اینکه باهاش هستم خوشحال نیستم ...
فکر کردم بهم میگه نرو بمون...اما اون گذاشت که برم...
به همین راحتی کسی رو که این همه دوسش داشتم و منتظرش بودم از دست دادم...
دفتر یادداشت روزانه پسر :
امروز باهام بهم زد گفت از اینکه باهامه خوشحال نیست ...
انقدر خرد شدم که نتونستم بگم چرا ؟!
میخواستم ازش بخوام که نره اما وقتی با من خوشحال نیست نمیتونم به زور نگهش دارم...
به همین راحتی دختری رو که انقدر عاشقش بودم از دست دادم...
منبع : http://hoselegi.niloblog.com/
هر که را دیدم خیانت کرد و رفت
هر که با من بود یار من نبود
هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت
خود ندانستم از این غم ها چه سود ؟
***
تو میخواستی بشی سنگ صبورم ، تو شدی سنگ و من هنوز صبورم …
.
.
.
دلم نگرفته از اینکه رفته ای …
دلگیرم از همه دوست داشتنهایی که گفتی ولی نداشتی … !!!
.
.
.
اسم هر دویمان را در گینس ثبت میکنند !
تو در دروغ گفتن رکورد زدی … من در باور کردن … !!!
.
.
.
بدترین حسرتی که در زندگی میخوریم
از کارهای خطایی که مرتکب شده ایم ، نیست …
بلکه از این است که…
چرا کارهای درست را برای کسی که لیاقتش را نداشته
انجام داده ایم …
.
.
.
نگران نباش ، نفرینت نمیکنم !
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست !!!
.
.
.
نه پیشانی من به لبهای تو رسید ...
نه لیاقت تو به احساس من …
چیزی به هم بدهکار نیستیم ؛ هر دو کم آوردیم !!!
.
.
.
شیشه نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود از لک انگشت دروغ !!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد …
کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت !
دیگراز این شهــر…
میخــواهم سفــر کنــم…
چمــدانم را بسته ام…
اگر خـــدا بخواهــد امــروز میـــروم…
نشسته ام منتظــر قطـــار…
اما نه در ایستـــگاه…
روی ریــل قطــار …
مــــن بــی تـــو شعـــر خـــواهـــم گفـــت:
تـــو بــی مـــن چــه خـــواهـــی كرد؟؟؟
اصلا...؛
یــادت هســــت؟؟
نیســـــتم؟؟
وقتی می گویم دیگر ســراغم نیــا
فکر نکن که فراموشت کردم ،
یا دیگر دوستت ندارم…
نــــــــــــه…
من فقط فهمیدم وقتی دلت با من نیست،
بودنت مشکلی را حل نمی کند…
قـبـول نیــسـت . . .
ایـن بـار تـو چـشـم بـگـذار،
مــن فـرامـوشـت مـی کنـم . . .
فـقـط تـا صـد بـشـمـار . . .
آهــسـته آهــسـته . . .
راسـتـی . . .!
مـن بـازی را خـوب نـمـی دانـم . . .
خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را؟
تـو را فـرامـوش کـنـم یـا خـاطـره را . . .؟!
.
.
.
خسته شدم!
ایـن بـازی کـی تـمـام مـی شـود . . .؟
اشتبـــاه از مــن بــود...
پررنگ نوشته بودمت……
به ســـختی پـــاک مـیشـــوی!!
خوش بـه حال ِ تو،
که وقتی ” او ” آمد ؛ بدون ِ هیچ دردِسری ،
فراموشم کردی …
تـــو بـا مــن
مـــن هـــم بــی تـــو …
حــرفت که می شــود...
بـا خنــده می گــویم :
یـادش بخــیر ، فرامـوشــش کـردم …
امــا نمــی داننــد هنــوز هــم
کســی اشتبــاه تمــاس می گیــرد سست میشـوم که نکنـد تـو باشـی !
می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
ترکت کرده؟
شب ها به یادش گریه میکنی؟!
ناراحت نباش...
یه روز تو تنها آرزوی زندگیش میشی!
این بدترین انتقامه...
***
هرگز کسی را از رفتنتان نترسانید
عادی میشود شاید هم تا حدی که در را برایتان باز کنند
ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻮﻡ ﺗﻮﻫﺮﻘﺪﺭ ﻣﻐﺮﻭﺭﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ یکیﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯼکه ﻧﮕﺮﺍنت بشه ﯾﮑﯽﮐﻪﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ بعضیﺟﺎﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺕ ﻗﺪﻏﻦ
ﮐﻨﻪ پس اینقد خودتو نگیر
مغرور نشو
چقدر سخته تو چشاي كسي كه تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش يه زخم هميشگي رو به قلبت هديه داده زل بزني و به جاي اينكه لبريز كينه و نفرت بشي حس كني كه هنوز دوستش داري چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به ديوار تكيه بدي كه يه بار زير آوار غرورش همه وجودت له شده چقدر سخته تو خيال ساعتها باهاش حرف بزني اما وقت ديدنش هيچ چيز جز سلام نتوني بگي چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشك گونه ها تو خيس كنه اما مجبور باشي بخندي تا نفهمه هنوز دوستش داري
"هست" را اگر قدر ندانی
میشود "بود"
و چه تلخ است اگر "هست"
کسی بشود "بود"
غرور هدیه شیطان است و عشق هدیه ی خدا
و ما هدیه ی شیطان را به هم می دهیم
ولی هدیه ی خدا را از هم پنهان می کنیم !
